پیروزی در میدان نظامی جنگ ۱۲ روزه را به دست‌آورد راهبردی تبدیل کنید.

چنانچه پیروزی نظامی به دست‌آورد راهبردی در حوزه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و زیرساختی تبدیل نشود، علاوه بر اینکه هزینه ساز است، مانع توسعه و امنیت پایدار است.

سیاست و طرح کلان آمریکا در قبال ج.ا.ایران فشار از بیرون و فروپاشی از درون است. جنگ تحمیلی ۱۲ روزه در چارچوب همین سیاست بود. جنگ را بعنوان ابزار فشار از بیرون و اغتشاش مردم را بعنوان ابزار فروپاشی از درون پيش بيني کرده بودند که محقق نشد و هیچ وقت هم نخواهد شد.

در چارچوب طرح بالا، استراتژی ترامپ در قبال ج.ا.ایران دور اول ریاست جمهوری “یا تحریم یا مذاکره” بود. با درایت مسئولین نظام بخصوص مقام معظم رهبری و مقاومت مردم این استراتژی شکست خورد اما آثارش در اقتصاد و معیشت مردم نمایان بود.

با توجه به ناکارآمدی استراتژی بالا، ترامپ در دور دوم ریاست جمهوری استراتژی “یا جنگ یا مذاکره” را مطرح نمود و از طریق دیپلماسی اجباربه مدت ۶۰ روز به ج.ا.ایران فرصت داد تا توافق یکطرفه و ظالمانه آمریکا را بپذیرد. درواقع ترامپ از طریق دوگانه “جنگ- دیپلماسی” بدنبال متهم سازی ج.ا.ایران به عدم همکاری و توجیه جنگ تحمیلی ۱۲ روزه با ابزار نتانیاهو بود.

استراتژی دوم ترامپ همانند استراتژی اول مجددا شکست خورد و نتیجه جنگ ۱۲ روزه پیروزی ج.ا.ایران در میدان نظامی بود، البته بخاطر شهادت سرداران رشید اسلام یک “پیروزی تلخ” بود اما در هرصورت استراتژی نظامی ترامپ و نتانیاهو شکست خورد.

حال که نیروهای مسلح به فرماندهي مقام معظم رهبری با اقتدار کامل پیروز میدان نظامی شدند، بهترین فرصت طلایی برای “تغییر عرصه نبرد از میدان نظامی به میدان سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و زیرساختی” است. این تغییر ناشی از ضعف و استیصال نیست بلکه “نشان از عقلانیت و ورود به نظم‌سازی منطقه‌ای در سپهر ژئوپلیتیک مقاومت است”.

ترامپ و نتانیاهو از طریق جنگ شناختی و فضای مجازی بدنبال این هستند که “بازی باخته در میدان نظامی را به برد سیاسی و رسانه‌ای” تبدیل کنند.

فرماندهان نظامی از طریق دیپلماسی نرم نظامی، جنگ رسانه‌ای دشمن را خنثی کنند.

مسئولان سیاسی با بهره‌گیری از پیروزی نظامی “رقابت منطقه‌ای را به صلح سازی و ائتلاف سازی” سیاسی، اقتصادی و بخصوص حضور در کریدورها تبدیل کنند.

یکی از نقاط قوت ج.ا.ایران در جنگ ۱۲ روزه حمایت مردم از رهبری و نیروهای مسلح بود. حال دشمن از طریق جنگ اجتماعی و جنگ شناختی بدنبال حمله به این قوت است. لذا “احتمال جنگ نظامی ضعیف است اما احتمال جنگ اجتماعی متصور” است. پس همزمان با تقویت بازدارندگی نظامی اولویت با بازدارندگی اجتماعی است.

مشکلات موجود مثل گرانی و تورم غير طبیعی ناظر بر ساختگی بودن آن جهت ایجاد نارضایتی و اغتشاش است. برای برون رفت از وضع موجود باید از طریق وحدت و انسجام داخلی و با تکیه بر قدرت درون زای داخلی بدنبال استحکام ساخت درونی نظام باشیم. متاسفانه اختلافات داخلی بخصوص دعوای سیاسی و حزبی برخی از مسئولین، بازی کردن در زمین دشمن و هزینه کردن امنیت ملی است.

مصادیق دیپلماسی نرم نظامی از طریق “تظاهر به قدرت” است اما اقدام نظامی از طریق “قدرت نمایی” است. تظاهر به قدرت ایجابی و امنیت محور است و هیچ کشوری نسبت به آن احساس تهدید نمی‌کند.

قدرت نمایی سلبی و تهدید محور است و در دل آن تهدید نهفته است، به عبارتی دیگران از آن قرائت تهدید می‌شود.

استراتژی آمریکا همواره قدرت نمایی است اما استراتژی چین همواره تظاهر به قدرت است. علی رغم اینکه ارتش چین دارای قدرت نظامی بسیار خوبی است اما هیچ کشوری از جانب چین احساس تهدید نمی‌کند به همین دلیل تمام انرژی و منابع خود را صرف توسعه اقتصادی، سیاسی و زیرساختی نموده است. چین در منطقه غرب آسیا حضور ترانزیتی، کریدوری و اقتصادی دارد اما آمریکا حضور نظامی دارد، این تفاوت دو استراتژی تظاهر به قدرت با قدرت‌نمایی است.

با توجه به تغییر عرصه نبرد و اولویت توجه به بازسازي اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، ضرورت دارد استراتژی قدرت نمایی به تظاهر به قدرت تغییر یابد.

در مورد مصادیق دیپلماسی نرم نظامی و چگونگی اجرای آن و همچنین مصادیق نظم‌سازی و صلح منطقه ای متعاقبا تحلیل خواهم کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *